به گزارش خبرنگار مهر، «وحشت در هراسخانه» نوزدهمین و جدیدترین عنوان از مجموعه کتابهای پارک وحشت است که آر. ال. استاین برای نوجوانان مینویسد. هجدهمین عنوان از این مجموعه با نام «سال نو با آدمک زنده» نیز چندی پیش و همزمان با بیست و ششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران راهی بازار نشر شد.
این رمان دو قسمت دارد که قسمت اولش در سال 1960 و دومین قسمتش در زمان حال جریان دارد. بیشترین حجم کتاب هم مربوط به قسمت دوم آن است.
چیلر صاحب «هراس خانه» یعنی مغازه کادویی پارک وحشت است. گاهی نمیگذارد بچهها پول سوغاتیهایی را که میخرند، بدهند و بهشان میگوید: میتونی دفعه بعد پول منو بدی. منظورش از دفعه بعد چیست؟ به زودی خودت میفهمی. چون آن «دفعه بعد» بالاخره از راه رسید!
در پارک وحشت، چیزی را مجانی به کسی نمیدهند، به خصوص سوغاتیها و یادگاریهای استثنایی و کمیاب را. حالا وقتش است شش تا بچهای که از مغازه جاناتان چیلر دیدن کردهاند، بدهیشان را بدهند. و چیلر دقیقا میداند که چه میخواهد... چند بازیکن برای بازی مرگبارش.
اندی، سام، جسیکا، مگ، مارکو و ری در دام نقشه شیطانی چیلر افتادهاند. اصلا این آدم دیوانه کی هست و از کجا آمده؟ چیلر کاری کرده که برای فرار از پارک وحشت فقط یک راه وجود داشته باشد. اما آیا بچهها حاضرند این راه را به قیمت جانشان بخرند...
آر.ال.استاین نویسنده معروف ژانر وحشت، تا به حال 19 جلد از کتابهای پارک وحشت را منتشر کرده است که 18 جلد آن در ایران توسط نشر پیدایش منتشر شده و جلد نوزدهم نیز مراحل نهایی چاپ را طی میکند. رابرت لارنس استاین نویسنده آمریکایی و اهل اوهایوست. او در سال 1943 در شهر کلمبوس متولد شده است و نویسندگی را از 9 سالگی با نوشتن لطیفه و داستانهای کوتاه برای همکلاسیهایش شروع کرده است. استاین تا امروز چند مجموعه پرطرفدار نوشته است اما هنوز «ترس و لرز» معروفترین و پرخوانندهترین مجموعه اوست.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
لباسهای پاره و پورهای تنش بود و یقه دلقکی قرمز و چینچینیاش پاره و کثیف بود. دکمههای پیرهن راهراهش افتاده و زیرپوش پارهاش بیرون آمده بود. زانوهای شلوار گشاد و چروکش سوراخ بود و رویه و زیره کفشهای قهوهایاش از هم جدا شده بود. ظاهرا قبل از اینکه بهش نزدیک بشویم و جلو رویش بایستیم، ما را ندیده بود. تازه آن وقت بود که سرش را بالا آورد و با صدای خشنی گفت: شرمنده، امضا نمیکنم. گفتم: ما ... دنبال یک نفر میگردیم. چشمهایش را تنگ کرد و گفت: خب؟ سام گفت: میتونین بهمون کمک کنین؟ دلقک برگشت رو به سام و اخمهایش را بیشتر تو هم کرد: بهت کمک کنم؟ ببینم، من هیچ شباهتی به مادرت دارم؟
این یارو بیمزهترین دلقکی بود که در عمرم دیده بودم. سینهاش را از پشت زیرپوش پارهاش خاراند و گفت: دنبال کی میگردین؟ گفتم: دلقک قاتل. فکر کنم دو تا از دوستای ما... دلقک پرید وسط حرفم: شما دو تا دوست دارین؟ خیلی جیغین بابا!
- میدونین قاتل کجاست؟
سرش را به معنی بله تکان داد و موهایش ریخت تو صورتش: تو زیرزمینه. من کشتمش. هاهاهاها
یعنی واقعا انتظار داره به این حرف بخندیم؟...
این کتاب با 192 صفحه، شمارگان 2 هزار و 500 نسخه و قیمت 7 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
نظر شما